آداب دوستی را رعایت کنید
نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
آیا این صحیح است که به قول این ضرب المثل عربی: آداب در میان دوستان ساقط می شود؟ پاسخ این سؤال آن است که اگر مقصود از سقوط آداب از میان رفتن تکلّف میان آنهاست آری این سخن صحیحی است اما اگر به مفهوم سقوط احترام طرفینی و حیا باشد بدون تردید سخنی خطاست زیرا اگر به این معنا باشد که آداب در میان دوستان سقوط کند و حیا از میانشان رخت بربندد چنین عملی به میان همه مردم راه پیدا خواهد کرد و لذا باید نسبت به دوستان و نزدیکان مقید به آداب بود.
اگر فرزندی پدر و مادرش را احترام نکند خود موجب خواهد شد که آن پدر و مادر او را عاق کنند و به دنبال نافرمانی این فرزند در برابر پدر و مادر به خشم خدا در دنیا و آخرت گرفتار آید. همچنین دختری که به رهنمودهای خانواده خود مقیّد نباشد، از آداب اجتماعی خارج خواهد شد و به همین ترتیب است برادر نسبت به برادر و خویشاوندان نسبت به یکدیگر و دوست نسبت به دیگر دوستان خود. پس بدون ادب دوستیی نخواهد بود.
سؤال دیگر آن است که آدابی که مردم بطور کلی و دوستان بطور خاصّ باید نسبت بدان مقید، باشند کدام است؟
پاسخ آن است که: اسلام، مجموعه ای از آداب را وضع کرده تا دوستی، ثمرات خود را در جامعه در دسترس همگان قرار دهد و عموم مردم با پیوند و پیوستگی به زندگی خود ادامه دهند در این جا به بیان این آداب می پردازیم:
اول: اجازه خواستن برای ورود
پیش از آن که به خانه یا اتاق دوستمان درآییم باید اجازه گرفته یا دست کم او را از آمدن خود آگاه گردانیم زیرا شاید که او در وضعی باشد که نمی خواهد او را در آن وضع ببینیم، پس چرا خود و او را به سختی بیندازیم؟
ورود بدون اجازه از یک سو اهانت به دیگران و از سوی دیگر اهانت به خود ماست و چه بسیار افرادی که بدون اجازه بر دوستان خود وارد شده اند و آنها چنین فردی را در این کار تقبیح کرده اند.
دوستان انسان همگی بشرند نه فرشته و از همین روی احساسات و عواطفی دارند که باید پیش از هر چیز بدان احترام گذاشت، و لذا کسی که بدون اجازه بر دوستان خود وارد می شود جز این سخن نمی شنود که: آیا تو انسانی؟! و چرا در نزدی؟!
خداوند متعال بیش از یک آیه پیرامون آداب دخول بر دوستان یا خانواده نازل فرموده است:« ای کسانی که ایمان آورده اید به خانه ای غیر از خانه خود بی آن که اجازت طلبیده و بر ساکنانش سلام کرده باشید داخل مشوید.»(1)
اجازه گرفتن برای ورود به خانه دیگران هر قدر هم به انسان نزدیک باشند ضروری است. خداوند متعال برای وارد شدن اولاد و خدمتگزاران به خانه حدودی را مشخص کرده می فرماید: « ای کسانی که ایمان آورده اید باید بندگان شما و آنها که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند در سه هنگام از شما برای وارد شدن به خانه رخصت طلبند: پیش از نماز صبح و هنگام ظهر که لباس از تن بیرون می کنید و بعد از نماز عشا، این سه وقت، وقت خلوت شماست»(2).
و بدین ترتیب خداوند سه وقت را مشخص می فرماید که نباید فرزندان و کنیزان بدون اجازه وارد خانه خود شوند، این سه وقت عبارتند از:
1- قبل از فجر
2- هنگام ظهر، وقتی که فرد لباسهای خود را برای استراحت بیرون می آورد.
3- اول شب
از آن جا که انسان در این اوقات در وضعی خاص به سر می برد از این رو حتی فرزندان و کنیزان خانه هم نمی توانند بدون اجازه وارد شوند.
اما هنگامی که انسان در آغاز روز در مجلسی عمومی یا اتاق پذیرایی نشسته اجازه کنیزکان یا کودکانی که به سنّ بلوغ نرسیده اند ضروری نیست، ولی فرزندانی که به سن بلوغ رسیده اند باید همیشه اجازه ورود بگیرند. خداوند می فرماید:« و چون اطفال شما به حد بلوغ رسیدند باید همانند کسانی که ذکرشان گذشت، رخصت طلبند»(3).
حضرت صادق(ع) می فرماید:« هریک از شما باید از پشت در پیش از آن که به درون خانه بنگرد اجازه بگیرد زیرا به شما دستور داده شده تا برای نگاه کردن اجازه بگیرید». ولی کسانی هستند که هنگام ورود به خانه دوستشان از پنجره مخفیانه به سخنانی گوش فرا می دهند که در آن خانه جریان دارد و دزدانه از شکاف در به درون می نگرد و در پایان اجازه دخول می طلبند چنین روشی به هیچ وجه نشانی از اجازه خواستن ندارد بلکه اجازه خواهی روش اخلاقی خاصی دارد که هدف از آن عبارت است از این که فرد وارد شونده چیزهایی جز آن که مناسب اوست در داخل خانه ببیند، و از همین رو باید سه بار اجازه خواست. در همین باره است که حضرت صادق(ع) می فرماید:« هرگاه گفته شد داخل شوید داخل بشوید و هرگاه گفته شد برگردید برگردید و نباید سخن اهل خانه شنیده شود و دوم آن که اهل خانه به خود توجه داشته و مراقب خویش باشند و سوم آن که اهل خانه تصمیم بگیرند، اگر می خواهند اجازه دهند یا اجازه ندهند.
در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری(رضی الله عنه) آمده که گفت: روزی رسول اکرم در حالی که من نیز با ایشان بودم تصمیم به دیدار حضرت فاطمه(ع) گرفتند پس چون به در خانه رسیدیم دو دست شریف خود را بر در نهادند و فرمودند:
السلام علیکم.
حضرت فاطمه (ع) فرمود: السلام علیکم ای پیامبر خدا.
پیامبر(ص) فرمود: آیا داخل شوم؟
حضرت فاطمه فرمود: داخل شو ای پیامبرخدا.
پیامبر فرمود: آیا داخل شوم با کسی که همراه من است؟
حضرت فاطمه فرمود: ای رسول خدا! پوششی بر سر ندارم.
پیامبر فرمود: ای فاطمه! سر خود را بپوشان.
حضرت فاطمه نیز چنان کرد و پیامبرخدا بار دیگر اجازه خواست و سپس فرمود السلام علیکم.
و حضرت فاطمه فرمود: و علیکم السلام ای پیامبر خدا.
پیامبر فرمود: آیا داخل شوم.
حضرت فرمود: آری ای رسول خدا.
پیامبر فرمود: من و آن که همراه من است؟
حضرت فاطمه فرمود: آری، با کسی که همراه توست. و رسول خدا همراه من وارد شد.
حضرت صادق(ع) می فرماید:« مرد باید از دختر و خواهر خود اگر شوهر کرده باشند اجازه بگیرد»، زیرا چه بسا دختر یا خواهر در وضع خاصی باشند که نخواهند او را در آن حال ببینیم.
دوم: سلام پیش از کلام
هنگام سخن گفتن این دشمن تو نیست که با او سخن می گویی بلکه یا برادر دینی توست یا همانند تو در آفرینش و حال که چنین است باید دوستی خود را در ابتدای گفتگو اظهار داری و از آن جا سخن خود را آغاز کنی.
درود با بافت والای اسلامیش یعنی:« السلام علیکم» اظهار مهر و آشتی و دوستی و برادری نسبت به کسی است که خواهان ملاقات و سخن گفتن با او هستی.
بدون آشکار کردن صلح و سلام مجاز به سخن گفتن نیستیم و پیامبراکرم(ص) فرموده است«پاسخ کسی را که پیش از سلام سخنش را آغاز کند ندهید» و امام باقر(ع) می فرماید:« خداوند سلام کردن را دوست دارد»(4).
بنابراین باید به هر که دیدار می کنیم درود فرستیم خواه هنگام قدم زدن در خیابان باشد و خواه هنگام ورود به خانه یا اماکن نظیر آن تا بدین ترتیب سلام کردن جزء طبیعت ما در هر مکانی باشد. و نباید در سلام کردن بخیل باشیم زیرا چنانچه در حدیث آمده بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.
هنگامی که نوباوه ای بیش نبودیم به ما می آموختند که به هر انسانی که از راه می گذرد سلام کنیم و چنین می گفتند: به مورچگان بنگرید که چگونه به یکدیگر سلام می کنند، و ما واقعاً گمان می کردیم مورچگان به هنگام گذر بر یکدیگر سلام می کنند. آیا اخلاص یک مورچه نسبت به یک مورچه می تواند از اخلاص یک انسان نسبت به برادرش بیشتر باشد؟
سلام که عبارتی آسان است و بوی گل را با خود دارد و درنهایت سهولت است چرا باید گران شمرده شود؟ سلام، تواضعی بسیار است با کلماتی اندک.
امام صادق(ع) می فرماید:« از نشانه های تواضع آن است که به هر که برخوردی سلام کنی»(5).
سلام برخی تعالیم را نیز در بردارد: چه کسی بر چه کسی سلام می کند؟ و چه کسی نخست به سلام کردن مبادرت می ورزد؟ آیا کوچکتر باید به بزرگتر سلام کند؟ و آیا سواره باید به پیاده سلام کند؟ و آیا کسی که وارد می شود باید به کسی که در آن جا نشسته سلام گوید یا برعکس؟
برخی می گویند: وظیفه کوچکتر است که به بزرگتر سلام کند و وظیفه محکوم به حاکم و تهیدست به توانگر است که سلام گوید. ولی عقیده اسلام خلاف آن است و بزرگتر است که به کوچکتر سلام می کند چنانچه حاکم به محکوم و غنی به فقیر و عالم به جاهل.
امام صادق(ع) می فرماید:« باید عابر به فرد نشسته و سواره به پیاده و تعداد کمتر به تعداد بیشتر سلام گویند»(6).
حضرت علی(ع) می فرماید:« هر وارد شونده ای ایجاد نگرانی می کند مفهوم این حدیث آن است که هنگامی که به مکانی وارد می شویم همه نگاهها به سوی ما خیره می شود و در هاله ای از استفهام فرو می رویم و همگان این سؤال را مطرح می کنند که داخل شونده چه کسی است و چه می خواهد؟ ولی هنگامی که سلام می کنیم بینش مثبتی را به دیگران القا می کنیم و برای آن که این نگرانی را از وجود دیگران بزداییم باید آغازکننده سلام باشیم و به همین سبب است که شخص داخل شونده به حاضران سلام می گوید.
سوم: احترام او به مجلس به هنگام ورود
حدیث شریفی می گوید:« احترام مؤمن بیش از کعبه است»(7).
روزی پیامبراکرم(ص) به کعبه نگریست و فرمود: شأن تو چه بزرگ است ای کعبه! و لحظه ای سکوت کردند و اضافه فرمودند که: به خدا شأن مؤمن از تو بیشتر است.
یک مسلمان در برابر کعبه چه می کند؟ آیا جز این است که با اجلال در برابر آن می ایستد و به رکوع و سجود می پردازد؟ آیا مسلمان سمبل ایمان نیست؟ و آیا بنابراین احترام متناسب با او به عنوان یک مؤمن به علاوه احترام به او به عنوان یک دوست لازم نیست؟
امام کاظم(ع) می فرماید:« نباید بین تو و برادرت حیا از میان برود»(8).
اسلام روش غربی را ردّ می کند، روشی که در آن رئیس حکومت در حالی که مایو به تن دارد با وزیر و گاردهایش می نشیند، چنین عملی بدور از حیا و در نتیجه غیرقابل قبول است.
برهمین اساس، مطلوب آن است که حیا و احترام میان مؤمنان باقی بماند.
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« اگر بزرگ قومی نزد شما آمد بزرگی او را ارج نهید، به مقدار بزرگی بزرگان و زعامت آنها باید بدیشان احترام بگذاریم البته به شرط آن که این احترام از محدوده ای که اسلام برای یک انسان به عنوان یک مخلوق ترسیم کرده تجاوز نکند و به حدّ احترامی که برای خالق قایلیم نرسد.
چهارم: جا باز کردن در مجلس
مجلس در اسلام همچون زمینه های دیگر اجتماعی آداب و سنن خاصی دارد که باید در میان دوستان بدان مقید بود.
از جمله آداب است جا باز کردن برای شخص وارد شونده به مجلس و حقّ برادر بر برادرش آن است که با جا باز کردن هنگام ورود او احترامش کند.
به اعتقاد شما چه فایده ای نصیب انسان خواهد شد اگر دوستش بر او وارد شود و او برای این دوست جا باز کند یا دست کم او را به کنار خود بخواند؟ و چقدر احساس حقارت می کند انسانی که به مجلسی درآید و جایی برای نشستن نیابد و جایی برای او باز نشود و کسی او را به کنار خود نخواند؟
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« سه چیز است که دوستی فرد، نسبت به برادر مسلمانش را صفا می بخشد: این که با روی گشاده دیدارش کند و در مجلس برای او جا باز کند و به نامهایی او را بخواند که در نزد وی محبوبتر است». و نیز می فرماید:« هرگاه افراد در جایگاه خود نشسته باشند و مردی از برادرش خواست تا برای او جا باز کند باید برای او جایی تدارک بیند که این کرامتی است که بر برادرش نهاده است و اگر کسی برای او جایی باز نکرد باید در هر کجا که جای مناسبی برای نشستن دید بنشیند»(9).
کرامت انسان با او در مجالس وارد می شود و از همین رو جا باز کردن برای دوست بهایی بیش از هدیه ای هزار دیناری دارد.
این از نظر دنیوی اما از نظر اخروی نیز جا باز کردن برای دوست در پیشگاه خدا اجر بسیار دارد.
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« جا باز کردن هریک از شما برای برادرش در مجلس بهتر از آزاد کردن یک بنده است».
از امام صادق(ع) درباره دلیلی که موجب شد گروهی به پیامبر خود بگویند:« ما تو را از نیکوکاران می بینیم» پرسیدند. حضرت فرمود:« او برای دوستش جا باز می کرد و به نیازمند پول قرض می داد و ضعیف را یاری می رساند». این امر آن قدر مهم است که خداوند در این باره آیه ای نازل فرموده است:« ای کسانی که ایمان آورده اید چون شما را گویند در مجالس جای باز کنید، جای باز کنید تا خداوند در کار شما گشایشی دهد»(10).
پنجم: ذکر کنیه او در حضور و نام او در غیاب وی
ما پیوسته باید بکوشیم دوستمان را با نامی بخوانیم که برای او دوست داشتنی تر است و در حضور او با کنیه یادش کنیم زیرا کنیه خود احترامی در بردارد، چنانچه هر انسانی نام خاصی را دوست دارد و آن را ترجیح می دهد پس چرا باید در چنین چیزی بخل ورزید.
امام رضا(ع) می فرماید:« هرگاه فردی حاضر باشد او را با کنیه بخوانید و هرگاه غایب باشد با اسمش بخوانید».
ششم: آداب نشستن
هنگامی که در حضور دوستت نشسته ای به گونه ای بنشین که نشان از احترام تو نسبت به او داشته باشد.
در آداب نشستن از رسول اکرم(ص) روایت شده است که هرگاه به خانه ای وارد می شد در پایین ترین جای آن می نشست.
پیامبراکرم(ص) در نهایت ادب و تواضع با سه حالت می نشست، یکی به طرز«قُرفُصاء» می نشست یعنی دو ساق پای خود را به یکدیگر می چسباند و دو دست خود را بر آنها می نهاد و همچون حالت تشهد زانو می زد یا یک پای خود را خم و پای دیگر بر روی آن دراز می کرد. و هنگامی که شخصی چنین بنشیند جسمش کوچکتر می شود و کمترین جای خالی را در مجلس اشغال خواهد کرد و دیگران چنین فردی را متواضع و نه متکبر به شمار خواهند آورد.
ولی افرادی هستند که در پی یافتن بالاترین جاهایند و از میان افراد نشسته جای خود را برای رسیدن به بالای مجلس باز می کنند و از همین روست که امام صادق(ع) می فرماید:« شایسته نیست مؤمن بنشیند مگر در نقطه پایانی که نشستگان قرار دارند و قدم گذاشتن بر روی پیکر دیگران از بیخودی است».
هفتم: عافیت گفتن به هنگام عطسه
هنگامی که انسانی عطسه می کند به دلیل باز شدن منافذ بینی احساس راحتی می کند پس چرا نباید این راحتی را به دوستمان تبریک بگوییم؟ اما این تبریک باید چگونه باشد؟ شیوه آن این است که به شخص عطسه کننده بگوییم « برحمک الله»« یغفرالله لک» و شخص عطسه کننده باید چنین پاسخ دهد:« ولکم » یا « اثابکمُ الله» یا نظایر آن.
در حدیث آمده است هنگامی که امام باقر(ع) عطسه می کرد و به ایشان « یرحمک الله» گفته می شد، ایشان می فرمود:« یغفرالله لکم و یرحمکم» و هرگاه فردی نزد حضرتش عطسه می کرد می فرمود:« یرحمکم الله».
در روایت دیگری آمده است که هرگاه پیامبر(ص) یا حضرت علی(ع) عطسه می کردند نسبت به یکدیگر می فرمودند:« رفع الله شأنک علی کعابک».
هشتم: ترک شوخی
دو نوع شوخی داریم که یک نوع آن اهانت یا دروغ بستن به دیگران است و نوع دیگر تنها خوشزبانی و ظریف گویی است. چنانچه شوخی کنندگان نیز دو دسته اند یکی شخصیتی مزاح دارد تا بدان جا که هرگز نمی تواند جدّی باشد و دیگری جدی است و تنها در مواقعی که شاد است اندکی شوخی می کند.
نوع اول مزاح نه تنها شرعاً حرام است بلکه فاقد هرگونه لطافتی است ولی نوع دوم مزاح یعنی شیرین گفتاری مستحب و موجب جلب دوستان می گردد و به همین سبب در حدیث آمده است که:« مزاح مؤمن عبادت است»، و در حدیث دیگر آمده است که:« روحها نیز همچون پیکرها خسته می شوند پس با حکمتهای ظریف موجب راحتی آنها گردید».
از همین رو انسان نباید شخصیتی بسیار مزاح کننده و بیهوده گو داشته باشد چنانچه نباید شخصیتی اخمو و عبوس داشته باشد بلکه باید فردی جدی باشد که گونه ای شادی در او به چشم بخورد و خوشزبانی و شادابی از لبان او تراوش داشته باشد، البته مشروط بر آن که از حدود شرعی و معقول تجاوز نکند و اگر از این حدود پافراتر بگذارد پذیرفته نیست، و از همین رو در حدیث آمده است که:« خنده زیاد ایمان را از دل بیرون می برد». و در حدیث دیگری آمده است که:« از شوخی بپرهیزید که آبروی انسان را از میان می برد»(11)، و در حدیث سومی آمده است که:« هرگاه کسی را دوست داشتی با او شوخی و ستیزه مکن»(12)، و در حدیث چهارم آمده است که « اگر می خواهی دوستی برادرت برایت صفا یابد با او شوخی و ستیز و لجاج مکن».
و در حدیث پنجم آمده است که:« از شوخی بپرهیزید که بدخواهی و کینه به دنبال دارد و آن دشنام کوچکتر است»(13).
حضرت صادق(ع) می فرماید:« از شوخی بپرهیزید که آبرو و هیبت شخص از میان می برد»(14) و سپس می فرماید:« اصحاب رسول خدا می نشستند و به لهو می پرداختند و می گفتند و می خندیدند تا آن که خداوند این آیه را نازل کرد. « آیا مؤمنان را وقت آن نرسیده است که دلهایشان در برابر یاد خدا خاشع شود؟»(15). پس هنگامی که رسول خدا(ص) این آیه را بر آنها خواند بیهوده گویی و مزاح را ترک کردند».
به نظر می رسد روایاتی که مزاح را ردّ می کنند نوع اول و شایع آن را که اهانت و تحقیر و نظایر آن را متوجه مردم می سازد دربرمی گیرد، در غیر این صورت تاریخ شوخی بسیاری از انبیا را برای ما نقل می کند و مجموعه ای از روایات در دست است که داشتن روح لطیف و شاد را برای انسان ضروری می شمارد.
امام صادق(ع) می فرماید:« خداوند شوخی بدون فسق را با دیگران دوست می دارد و در حدیث آمده است که: یحیی بن زکریا می گریست و نمی خندید و عیسی بن مریم می خندید و نمی گریست و براساس این روایت عیسی برتر از یحیی بود.
بدین ترتیب نباید مادامی که در سخنانمان تحقیر و اهانتی وجود دارد با دوستانمان به شوخی بپردازیم ولی اشکالی ندارد که شوخی ما در قالب یک داستان یا شخصیتی متفاوت نظیر «ملانصرالدین»بیان گردد.
آری، اشکالی ندارد اگر درباره سرکشان و ستمگران به گفتن لطیفه پرداخت چنانچه« ابودلامه» نیز همین کار را می کرد زیرا لطیفه های او پیوسته درباره خود هارون بود. در تاریخ آمده است که: روزی ابودلامه در حالی که گریه می کرد و اشک می ریخت بر هارون وارد شد. هارون به او گفت: چه چیزی تو را به گریه واداشته، ای ابودلامه؟ ابودلامه گفت: همسرم مرده و خانه ام خراب شده و پشتم شکسته و کفنی در اختیار ندارم تا او را در آن بپیچم. هارون متأثر شد و آثار غم و اندوه در چهره اش پدیدار گشت و مبلغ نسبتاً خوبی به او داد و ابودلامه دنبال کار خود رفت، ولی هنگامی که هارون بر همسر خود وارد شد او را غمگین یافت و نشانه های غم را در چهره او نیز دید و جویای حال شد. همسر هارون گفت خداوند ابودلامه را رحمت کند. هارون گفت: چگونه؟ همسر هارون گفت همسر ابودلامه دامن به زمین کشان و گریان نزد من آمد و گفت که شوهرش مرده است و پولی در اختیار ندارد تا کفنی خریده و او را در آن بپیچد.
هارون پی برد که ابودلامه و همسرش همدست شده اند تا او و همسرش را بخندانند و از آن دو مالی به دست آورند. در حدیث شریف آمده است که: « مؤمنی نیست مگر آن که اهل شوخی است»(16).
نهم: نجوا نکردن در برابر دیگران
مجالس چند دسته اند برخی عمومی که مملو از حاضران است و برخی خصوصی که تنها چند نفر را در خود جای داده است. اگر مجلس عمومی باشد نجوا کردن دو یا سه نفر اهانتی را متوجه دیگران نمی کند و اشکالی ندارد و هیچ کس را به زحمت نمی افکند و چنین نجوایی در مجالس بزرگ طبیعی است اما اگر مجلس خصوصی باشد و تنها تعداد اندکی از دوستان حضور داشته باشند نجوای میان آنها در حکم اهانت به دیگران است زیرا این بدان معناست که دیگران که یک نفر یا بیشترند برای شنیدن این سخن و مشارکت با گویندگان شایستگی ندارند که خود موجب ایجاد تنگنا می شود که خلاف آداب اجتماعی است. و چه بسیار دوستانی که به دلیل نجوا در حضور دیگر دوستانشان دوستی خود را از میان برده اند. خداوند می فرماید:« هر آینه نجوا کردن کار شیطان است که می خواهد مؤمنان را محزون کند»(17).
حضرت علی(ع) می فرماید:« هرگاه گروهی سه نفر از مؤمنان بودند نباید دو نفر از ایشان در برابر دوست دیگرشان به نجوا بپردازند که این کار موجب غم و آزار او می گردد»(18).
دهم: نامه نگاری به هنگام سفر
همان گونه که دیدار ما از دوستانمان از نشانه های دوستی ماست، نامه نگاری به هنگام سفر نیز از دلایل دوستی ما به شمار می آید.
در حقیقت بهای یک نامه شخصی بیش از بهای یک دیدار خصوصی است زیرا کسی که برای برادرش نامه ای می نویسد تنها بخشی از عمر خود را در اختیار او نمی گذارد بلکه محبت و تجلیل خود از تاریخ را نیز ثبت می کند.
ما باید خود را به کثرت ارسال نامه و نیز پاسخ دادن به نامه های آمده عادت دهیم. و از نشانه های یک روح بزرگ آن است که به نوشتن نامه یا پاسخ دادن به آن اهتمام ورزد. آیا نمی بینیم که رهبران تاریخی همه نامه هایی را که دریافت کرده اند حفظ کرده و بدان پاسخ داده اند؟ و به همین سبب تاریخ نامه های بسیاری از ایشان را حفظ کرده است.
امام صادق(ع) می فرماید:« پاسخ دادن به نامه همچون پاسخ دادن به سلام واجب است».
اگرچه این امور دارای حجمی اندکند ولی نردبانهایی هستند که می توان با آن به جهان پهناور برادری رسید و برای کسی که به این نکات مقید و ملتزم می باشد لازم است که دوستداران بسیاری را پیرامون خود گرد آورد و به وسیله آنها مجد خود را در جامعه برقرار سازد.
پی نوشت ها :
1-نور/27
2-نور/ 57
3-بحارالانوار/ج76/ص 3
4-بحارالانوار/ج76/ص 10
5-بحارالانوار/ج72/ص 466
6-اصول کافی/ج2/ص 646
7-بحارالانوار/ج68/ص 16
8-بحارالانوار/ج78/ص 253
9-بحارالانوار/ج72/ص 375
10-مجادله/10
11-اصول کافی/ج2/ ص 665
12-اصول کافی/ج2/ ص 664
13-بحارالانوار/ج78/ص 265
14-اصول کافی/ج2/ص 664
15-حدید/16
16-بحارالانوار/ج77/ص 153
17-مجادله/10
18-اصول کافی/ج2/ ص 660
منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.