یاد دوست را زنده بدار!
همه انسانها دوستدار آنند که نامشان جاویدان بماند زیرا خود را در آن می بینند. از همین رو انسان پول بسیار خرج ساختن یک مسجد می کند تا نام او را جاودانه سازد یا برجی برپا می کند تا موجب شهرت او گردد یا شبهای بسیاری بیدار می ماند تا کاری کند که در جهان بلندآوازه گردد، لذا حقّ فرزند بر پدر آن است که نامی نیک برای او برگزیند زیرا این نام تا آخر عمر با او خواهد بود و اگر نامی زیبا داشته باشد احساس راحتی می کند در صورتی که اگر نامی زشت داشته باشد پیوسته از کسی که این نام را بر او نهاده ناخشنود خواهد بود. حال که هر انسانی نام خود را دوست دارد پس ما نیز باید در سخنان خود اسامی مردم را به خاطر بسپاریم و بکوشیم هرچه بیشتر اسم حفظ کنیم. اگر دوستی دو اسم دارد او را به اسمی بخوانیم که بیشتر موردعلاقه اوست. پیامبراکرم(ص) می فرماید:« هرگاه کسی پیش تو آمد از نام او و پدرش بپرس که این به محبت استواری بیشتری می بخشد». بدون دانستن نام چگونه ممکن است دوستی تحقق یابد؟ اگر از شخصی که دوستش را می ستاید نام او را بپرسند و او نام وی را نداند یا فراموشش کرده باشد آیا نباید در این هنگام معتقد شد که شناخت وی از دوستش شناختی احمقانه بوده است؟
در دهکده کوچک «استونی پونیت» در نیویورک، کودک یکی از خانواده های این روستا درگذشت و در حالی که همسایه ها برای تشییع جنازه او آماده می شدند« جیم فارلی» به اسطبل رفت تا برای شرکت در تشییع جنازه اسب خود را یراق کند. زمین پوشیده از برف بود و هوا سرمای گزنده ای داشت و توفان شدیدی می وزید، در این هنگام ناگاه اسب او جستی زد و دو پایش را در هوا بلند کرد و ضربه ای بر فارلی وارد آورد که موجب مرگ او شد، در نتیجه در آن روز در دهکده کوچک استونی پونیت تشییع جنازه دو نفر انجام گرفت.
جیم فارلی از خود زنی بیوه و سه پسر و چند صد دلار بیمه عمر باقی گذاشت. « جیم» پسر ارشد او در آن هنگام ده ساله بود که به دلیل فوت پدر مجبور شد کاری اختیار کند. وی در آجرپزخانه مشغول کار شد وظیفه او کشیدن چرخهای ماسه و ریختن آن در قالبها بود تا آجرها در آفتاب خشک شوند. جیم هیچ گاه فرصت تحصیلات کافی نیافت ولی خوش مشربی او باعث شده بود مردم دوستش بدارند و با گذشت سالها استعداد غریب به خاطر سپردن اسامی اشخاص در او قوت گرفت و هنوز به چهل سالگی نرسیده بود که چهار دانشگاه، دانشنامه افتخاری خود را به او دادند و پس از آن به عنوان رئیس کمیته ملی دمکراتیک و رئیس کلّ پست ایالات متحده آمریکا منصوب شد.
یک بار با جیم فارلی صحبت می کردم و راز موفقیتش را از او پرسیدم. او گفت:« سخت کار کردن» و من گفتم: شوخی می کنید؟ او به من گفت: تو گمان می کنی رمز موفقیت من چیست؟ و من در پاسخ گفتم: شنیده ام که شما نام ده هزار نفر را از حفظ دارید. حدس من درست بود و همین توانایی، جیم فارلی را تا بدان جا رساند که « فرانکلین روزولت» را به کرسی ریاست جمهوری ایالات متحده نشاند.
این که چگونه « جیم » این توانایی را یافته مسأله ای ساده است زیرا او هرگاه به دوست جدیدی برمی خورد با نام کامل او و اسامی فرزندان و خویشاوندان وی آشنا می شد و از کار و گرایش سیاسی و اندیشه های عمومی او آگاهی حاصل می کرد و این اطلاعات را به عنوان چهره ای از این دوست در ذهن خود حفظ می کرد و هنگامی که برای بار دوم او را ملاقات می کرد دستی به شانه او می زد و از فرزندان، همسر و گلهای زیبایی که در باغچه خانه اش بود می پرسید و دیگر جای شگفتی نداشت که با گذشت سالها آن قدر دوست بیابد که تعدادشان از شماره خارج است.
قبل از آن که مبارزه انتخاباتی روزولت آغاز شود، جیم فارلی در طول چند ماه صدها نامه به افراد مختلف در ایالتهای متعدد آمریکا نوشت و آن گاه سوار قطار شده در طی 19 روز در ایالتهای آمریکا گشت و 12000 مایل راه پیمود و در طول این مدت هنگام صرف صبحانه یا نهار یا شام با نمایندگان انتخابی خود دیدار می کرد و صمیمانه با آنان به گفتگو می پرداخت و مجدداً به سوی شهری دیگر راه می افتاد و به محض آن که از هریک از این شهرها باز می گشت فردی را مأمور می کرد تا لیست همه کسانی را که او با آنها سخن گفته آماده سازد، این لیست نام هزاران نفر را در خود داشت، با این حال جیم فارلی برای هر شخصی که نامش در لیست موجود بود نامه ای شخصی ارسال می داشت. این نامه ها همیشه با « بیل عزیزم» و یا « جوی عزیزم» آغاز و در پایان آن امضای « جیم» دیده می شد.
جیم فارلی در آغاز زندگی کشف کرده بود که افراد بطور کلی به اسم خود بیش از هر اسم دیگری در دنیا علاقه دارند. اگر ما نام فردی را به خاطر سپرده باشیم و براحتی بتوانیم به یادش آوریم آن شخص این عمل را به منزله ظریفترین و عالیترین تعارفات تلقی خواهد کرد ولی اگر اسم او را از یاد ببریم و یا درست تلفظ و املا نکنیم شدیداً می رنجد. برای مثال یک بار من یک دوره سخنرانی در پاریس ترتیب دادم و نامه هایی به ساکنان آمریکایی پاریس ارسال داشتم. ماشین نویسهای فرانسوی که اطلاعاتشان در زبان انگلیسی کم بود در تایپ اسامی گاهی دچار اشتباه می شدند و لذا مردی که رئیس یکی از بزرگترین بانکهای آمریکایی در پاریس بود نامه توبیخ آمیزی به من نوشت زیرا نامش غلط تایپ شده بود.
یکی از راههای آسانی که بدان وسیله می توان قلب مردم را به خود جذب کرد به یاد داشتن اسامی آنهاست که این خود موجب می شود تا آنها خود را مهم بدانند. چند نفر از ما چنین می کند؟!
ما هنگام آشنایی با یک ناآشنا نیمی از وقت خود را صرف ردّ و بدل کردن کلمات پوچ می کنیم و حتی نمی توانیم هنگام خداحافظی نام او را به خاطر آوریم. ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه و پسرعموی ناپلئون کبیر ادعا می کرد علی رغم وظایف شاهانه ای که دارد می تواند نام کلیه افرادی را که با آنان ملاقات کرده به خاطر آورد.
تکنیک او چگونه بوده است؟ خیلی ساده، اگر طرف نام خود را واضح نمی گفت از او تقاضا می کرد نام خود را روشنتر تکرار کند، اگر نام طرف عجیب و غریب و غیرعادی بود املای آن را هم می پرسید. در موقع گفتگو او چندین بار نام طرف را پیش خود تکرار می کرد و می کوشید به کمک تداعی معانی میان اسم و قیافه و ادا و اطوارش نسبتی ایجاد کند تا نامش در ذهن باقی بماند. اگر طرف شخص مهمی بود ناپلئون زحمت دیگری هم به خود می داد یعنی به مجرد این که طرف خداحافظی می کرد و می رفت و او تنها می شد نام طرف را روی یک قطعه کاغذ می نوشت و بدقت به آن نگاه می کرد تا اسمش کاملاً در ذهنش جای گیرد و همان گونه که از طریق گوش با آن آشنا شده از طریق چشم نیز با نام او آشنا شود و بدین ترتیب دیگر هیچ گاه آن را فراموش نمی کرد.
پیامبراکرم(ص) می فرماید:« سه چیز است که محبت انسان را برای برادر مسلمانش بی آلایش می سازد. با خوشرویی با او دیدار کند، هرگاه نزد او نشست برای او جا باز کند و با بهترین اسامی او را بخواند.
به نظر می رسد مشخص کردن « بهترین اسامی» به قراردادهای اجتماعی باز می گردد، در میان برخی از جوامع اسم اول مورد احترام است و در برخی جوامع کنیه و لقب را محترم می شمارند.
منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.