دوست یابی (قسمت دوم)
5) حقوق دوستى و حدود آن
پـس از آن کـه دانستى دوستى را که براى خود انتخاب مى کنى , و رفیقى را که براى همنشینى و هـمـدمى برمى گزینى باید از چه صفاتى برخوردار باشد, و دریافتى کسى که دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نیکو و پسندیده است تنها آن انسان شایسته وپرهیزگارى است که از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به کار بندد و به اخلاق پسندیده و اعمال نیک آراسته باشد - و چـقـدر ایـن گـونـه افراد در این روزگار اندکند - ازاین رو بر توست که در یافتن چنین دوستى حـریـص بـاشـى و هـنگامى که او را به دست آوردى آغوش خود را برایش بگشایى و او را نسبت به خـودت در بـرترین موقعیتها قراردهى . روایت شده که مردى در بصره نزد امیرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـیرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه کن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فریبند. امـا دسـتـه اى کـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند . بارى , اگر به این دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف کن , با هرکس دوست است دوست و با هـرکس دشمن است دشمن باش , راز او را مکتوم بدار, او را یارى وخوبیهایش را ظاهر کن .
و بدان اى پرسش کننده که این گونه دوستان از کبریت احمر کمیاب ترند. امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, این را از آنها قطع مکن و بیش از این از وجـدان آنها چیزى مخواه , و به مقدارى که با تو گشاده رویى و شیرین زبانى مى کنند با آنها رفتار کن.
شاعر ابیات جالب زیر را در این باره گفته است :
الاخلاء فی الرخاء کثیر ----- و اذاما بلوت کانوا قلیلا
فاذا ما صحبت خلاحفیظا ----- راعیا للاخاء برا وصولا
فتمسک بحبله ابدالدهر ----- و اکرم به اخا و خلیلا
هر گاه به چنین دوست راستینى دست یافتى سعادت و نیکبختى تو تحقق یافته است زیرا این امر از مـهمترین اسباب و بزرگترین عوامل خوشبختى است . ابوعبداللّه امام صادق (ع ) به این موضوع تـصـریح کرده و فرموده است : از نیکبختى آدمى است که محل کار و تجارتش در شهرش باشد . و فرزندانى داشته باشد که از آنها کمک بگیرد, و داراى دوستانى شایسته و خانه اى وسیع و گشاده و همسرى زیبا و صالحه باشد که هر موقع به او بنگرد شاد شود. اى بـرادر مـسـلـمان باید بدانى که دوستانت را حقوقى است که باید مراعات و دوستى راحدودى اسـت کـه بـایـد از آن تجاوز نکنى و گرنه رشته دوستى را در معرض بریدن و پیوندبرادرى را در آستانه گسستن قرار داده اى و این گناهى بزرگ است که عقل سلیم آن رااجازه نمى دهد, و شرع مـقدس آن را تایید نمى کند. تا آن جا که امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر زشت است براى آدمى کـه دوستش حق او را رعایت کند و وى حق دوستش را مراعات نکند ونیز فرموده است : کـسـى کـه دین خدا را بزرگ مى شمارد حقوق برادران را بزرگ مى داند. امام کاظم (ع ) فـرموده است : حق دوست خود را به اطمینان رابطه اى که میان تو و اوست ضایع مکن چه آن که حـقـش راضـایـع کـرده اى دوست تو نیست , و نباید دوست تو بر بریدن از تو قویتر از تو بر پیوند با اوباشد.
اوامـر مـتـواتر و مؤکدى از پیامبر خدا(ص ) وائمه اهل بیت (ع ) در دست است که انسان را به حسن مـعـاشـرت و پـرهیز از کوتاهى در اداى حقوق آن و اظهار دوستى با مردم و نیکى واحسان به آنها تشویق مى کند. پـیـامـبر خدا(ص ) فرموده است : رفتار خود را با کسى که با تو معاشرت دارد نیکو کن تامسلمان باشى. نـیـز: پـروردگـارم مـرا بـه مـدارا بـا مـردم امـر کـرد, هـمان گونه که به اداى واجبات مامور فرموده است. امـیـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـمـان حـقـى را کـه تـو بر دوست خوددارى دوستت بر تودارد. ونـیـز: بـا مـردم هـمـان گـونـه مـعـاشـرت کـن کـه دوسـت دارى بـا تـو مـعـاشرت کنند تا عادل باشى. امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : کـسـى کـه مـصاحبتش با همنشینش و رفاقتش با همسفرش ومـعـاشـرتـش بـا مـعـاشـرش , و هـمـسـایـگیش با همسایه اش , و رفتارش با کسى که نسبت به اوخـوشـرفـتـارى کـرده , و کـردارش بـا کـسـى کـه بـا او نان و نمک خورده است نیکو نباشد از مانیست. از امام رضا(ع ) پرسیدند: عقل چیست ؟ فرمود: تحمل غم , مدارا با دشمنان و سازگارى با دوستان است . اهـل بـیـت (ع ) بـه ایـن کـه مـردم را تـنـهـا بـه حـسـن معاشرت و حفظ حقوق آن تشویق کنند بسنده نکرده اند بلکه این حقوق را بیان و حدود آن را روشن ساخته اند,و ما اى خواننده عزیزبرخى از این احادیث را در پیش روى شما مى گذاریم آنها را بخوبى ملاحظه و با دقت وامعان نظر یکایک آنـهـا را بـررسـى کـن سپس بر آن شو که خود به اتفاق یاران و دوستانت آنها را به طور درست به مـرحـلـه عـمل درآورید . تو بزودى چیزهایى شگفت انگیز خواهى دید, و خواهى دانست که تعالیم اهل بیت (ع ) داراى مقاصد بلند و معانى سترگ وهدفهاى بزرگ است : 1- پـیامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان بر عهده برادر دینى خود سى حق دارد که ازآنها پاک نـمـى شـود مگر آن که آنها را ادا کند یا عفو شود . این که : از لغزش او بگذرد, براشک او ترحم کند, عورتش را بپوشاند, از تقصیرش چشم پوشد, پوزش او را بپذیرد,بدگویى از او را رد کند, پیوسته او را انـدرز دهد, دوستى او را حفظ کند, میثاق او رارعایت کند, در صورت بیمارى عیادتش کند, بر جنازه اش حاضر شود, دعوتش رااجابت کند, هدیه اش را بپذیرد, بخشش او را تلافى کند, نعمتش را شـکـر گزارد, بخوبى یاریش کند, ناموسش را حفظ کند, حاجتش را انجام دهد, درخواستش را بـرآورد,عـطـسـه اش را یـرحـمـک اللّه بـگـویـد, گمشده اش را راهنمایى کند, سلامش را پاسخ گـویـد,گـفـتـارش را بـا او نـیـکو کند, دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نکند, او را چه مـظلوم باشد و چه ظالم یارى کند, یارى او در صورتى که ظالم باشد این است که او را ازستمگرى بـازدارد, ویـارى او درصـورت مـظـلومیت آن است که در گرفتن حقش به او کمک کند, او را به دشمن تسلیم نکند,او را خوار نسازد آنچه را براى خود مى خواهد براى اوبخواهد, آنچه را براى خود نـاخـوش مى دارد براى او ناخوش بدارد .
سپس فرمود: اگریکى از شما از حقوق برادر دینى خود چیزى فروگذارد در روز قیامت از او مطالبه و به زیان وى درخواست او برآورده مى شود. 2- نـیـز فرموده است : از براى مؤمن بر مؤمن هفت حق است که خداوند آنها را واجب کرده است : در رویـاروى او را بزرگ بدارد, محبتش را در دل داشته باشد, در مالش با اومواسات کند, غیبتش را برخود حرام بداند, در بیمارى از او عیادت کند, جنازه اش راتشییع کند و پس از مردن جز نیکى درباره اش نگوید.
3- امـیـرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست آدمى دوست نخواهد بود مگر آنگاه که در سه چیز او را حفظ کند:
در غیاب او, در بدبختى او و دیگر در مرگ او. 4- از امـام صـادق (ع ) از پـدرانش روایت شده است که : امیرمؤمنان (ع ) با مردى ذمى همراه شد, ذمـى بـه آن حـضـرت گـفت : اى بنده خدا! قصد کجا دارى ؟ امام (ع ) پاسخ داد:قصد کوفه دارم . هـنـگامى که ذمى راه خود را کج کرد امیرمؤمنان (ع ) نیز راه را کج و او راهمراهى فرمود, ذمى به آن حضرت عرض کرد: آیا نگفتى که اراده کوفه دارم ؟ امام (ع )فرمود: چرا, ذمى گفت : راه کوفه را رها کردى , امام (ع ) فرمود: مى دانم , ذمى گفت : با این که مى دانستى چرا با من راه را کج کردى ؟ امـیـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمود: این از کمال رفاقت است که انسان رفیقش را به هنگامى که از او جدا مـى شـود اندکى مشایعت کند, پیامبر ما(ص )همین گونه به ما دستور داده است , ذمى گفت : به هـمـیـن گـونـه ؟ امـیرمؤمنان (ع ) فرمود: آرى ,ذمى گفت : جز این نیست آنهایى که او را پیروى کـرده انـد به خاطر همین کردار کریمانه اوست , و من تو را گواه مى گیرم که بر کیش تو هستم , ذمى به همراه امیرمؤمنان (ع )بازگشت و وقتى آن حضرت را شناخت اسلام آورد.
5- امام زین العابدین (ع ) در بیان حقوق یاران فرموده است : اما حق دوست آن است که تاجایى که بـرایـت مـمـکـن اسـت بـه فـضـل و بـخـشش با او رفتار وگرنه دست کم حد انصاف رامراعات کنى ,همچنین او را گرامى بدارى چنان که تو را گرامى مى دارد و پاس او را بدارى چنان که پاس تو را دارد, و نباید در میان خودتان به انجام دادن کار نیکى او بر تو سبقت گیرد, و اگر پیشدستى کرد آن را تلافى کن , و نباید در رعایت دوستى و مودت او به حدى که شایستگى آن را دارد کوتاهى کـنى , و باید خیر خواهى و نگهدارى و کمک به او را دراداى طاعات الهى بر خود واجب بدانى و او را در مـجـاهـده بـا نفس خویش در مواقعى که اراده معصیت پروردگار کند یارى دهى و براى او رحمت باشى و عذاب نباشى . ولاقوة الاباللّه.
امـام بـاقـر(ع ) فرموده است : برادر مسلمان خود را دوست بدار, و آنچه را براى خوددوست دارى بـراى او دوسـت بدار و هر چه را براى خودت ناخوش و مکروه مى شمارى براى او ناخوش و مکروه بشمار, هرگاه نیاز پیدا کردى از او بخواه , و اگر از تو خواست به او بده , و هیچ خیر و خوبى را از او باز مدار پس او نیز از تو باز نمى دارد, اگر حضور یافت او را دیدار کن و وى را بزرگ و گرامى بدار چـه او از تـو و تـو از اویى , و اگر بر تو خشم گیردو سرزنش کند از او جدا مشو و بگذار تا کینه او تـسلى یابد, و هرگاه خیرى به او برسدخداوند را بر آن سپاس گوى , و اگر دچار گفتار مى شود او را یارى و با وى همکارى کن.
7- و نـیـز فـرمـوده است : دوست خود را به هنگامى که از تو غایب شود یاد کن به همان گونه که دوسـت دارى در وقـتـى کـه از او غایب شوى تو را یاد کند, و از هر چه دوست دارى تو را در آن به خودت واگذارد او را در آن واگذار, چه کار درست همین است .
8- و نیز: از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش آن است که او را سیر کند, عورتش رابپوشاند, اندوهش را برطرف کند, وامش را بپردازد, و هنگامى که بمیرد زن و فرزندش را سرپرستى کند.
9- امـام صادق (ع ) فرموده است : دوستى حدودى دارد کسى که این حدود را رعایت نکند نباید او را کامل دانست:
اول - آن که درون و برون او یکى باشد.
دوم - آراستگى تو را آراستگى خود و بدنامى تو را بدنامى خود بداند.
سوم - داشتن مال و فرزند او را دگرگون نکند.
چهارم - چیزى را که تواناییش بدان مى رسد از تو دریغ نکند.
پنجم - در هنگام بدبختى تو را رها نکند.
10- و نـیـز فـرموده است : از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش رعایت چهار خصلت است : هنگامى که عطسه کند با گفتن یرحمک اللّه و امثال آن براى او دعا کند, دعوتش را اجابت کند, هر گاه بیمار شود او را عیادت کند, و چون بمیرد جنازه اش را مشایعت کند.
11- از ابـان بـن تـغـلـب روایـت شـده کـه گـفـتـه اسـت : بـه همراه ابى عبداللّه امام صادق (ع ) طواف مى کردم ناگهان مردى از یاران , با من روبرو شد و خواست براى انجام دادن حاجت خوداو را هـمراهى کنم و اشاره کرد که ابا ابى عبداللّه (ع ) وداع کرده به سوى او روم . و در این میان که به طـواف ادامه مى دادم دوباره به من اشاره کرد, در این هنگام امام صادق (ع ) او رادید و فرمود: اى ابـان ایـن تو را مى خواهد . عرض کردم : آرى , فرمود: او کیست ؟ گفتم :مردى از اصحاب ماست , فـرمود: او با تو همعقیده است ؟ گفتم : آرى , فرمود: به سوى او برو و طواف را قطع کن , عرض کردم : اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آرى ,گفته است : به همراه او رفتم و چون پس از آن بـر امـام (ع ) وارد شـدم عـرض کـردم : مرا از حق مؤمن بر مؤمن آگاه فرما, پاسخ داد: اى ابان این مـوضـوع را رها کن .
گفتم : فدایت شوم , ومن درخواست خود را پیوسته تکرار کردم , فرمود: اى ابان ! اموالت را با او نصف کن.
12- مـعـلـى روایـت کـرده است : به ابى عبداللّه (ع ) عرض کردم : حق مسلمان بر برادرمسلمانش چـیـست ؟
فرمود: براى او هفت حق واجب است , و براستى هر یک از آنها بربرادر مسلمانش واجب مـى بـاشـد کـه اگـر چیزى از آنها را ضایع گذارد از ولایت الهى وطاعت او بیرون رفته و خدا را بندگى نکرده است . عرض کردم : قربانت شوم , این حقوق چیست ؟ فـرمـود: اى مـعلى من نسبت به تو مهربانم , بیم دارم آنها را ضایع کنى و نگه ندارى و درحالى که مى دانى عمل نکنى . گفتم : لا قوة الا باللّه . فرمود: ساده ترین حق او آن است که آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى اودوست بدارى و هر چه را براى خودت ناخوش است براى او ناخوش بدانى. حق دوم : آن که از خشمش بپرهیزى و خشنودیش را بخواهى و دستورش را اطاعت کنى . حق سوم : با جان و مال و زبان و بدن و پایت او را یارى کنى . حق چهارم : دیده بان و راهنما و به منزله آیینه و جامه تنش باشى . حق پنجم : در حالى که او گرسنه است تو سیر, و در صورتى که او تشنه است تو سیرآب وچنانچه او لخت است تو داراى پوشاک نباشى .
حـق شـشـم : ایـن کـه اگـر تـو و بـرادر دیـنـیـت فـاقد همسر هستید و تو داراى خدمتکارى و اوخـدمـتـگـزارى نـدارد خـدمتگزارت را بفرستى تا جامه اش را بشوید و خوراکش را آماده کند و بسترش را بگسترد.
حق هفتم : سوگند او را راست بدانى . دعوتش را اجابت کنى و بیمار او را عیادت کنى , برجنازه اش حاضر شوى و چون آگاه شوى او را حاجتى است پیش از آن که ناچار شود آن را از تو بخواهد فورى نسبت به برآوردن آن مبادرت کن . اگـر حـقـوق مذکور را به جا آوردى دوستى خود را با دوستى او و دوستى او را با دوستى خودت پیوند داده اى
13- از آن حضرت پرسیدند: کمترین حق مؤمن بر برادر مؤمنش چیست ؟ فرمود: چیزى را که برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزیند.
14- و نیز فرموده است : دوستان در میان خود به سه چیز نیاز دارند: اگر آنها را به کارنگیرند باید از هـم جـدا شـونـد و راه دشـمـنـى در پـیـش گـیـرنـد, و آنها عبارتند از: انصاف ,ترحم و ترک حسد. هـرگاه انسان شرایط مذکور را انجام دهد و اندرزهاى مزبور را به کار بندد بى تردید واژه صدیق یا دوست با تمام معانى بلند و پرفضیلت آن بر او صادق است و به هدف مطلوب دست یافته است . زیرا غـرض از انـتـخـاب دوسـت در دوران زنـدگى بهره گیرى از چهره ورخسارش یا لذت بردن از گـفـتـارش نیست بلکه دوستى پیوندى روحى است که از نظرعمل و تفکر و گرایش از دو کس انـسـان واحـدى مى سازد تا مراحل زندگى را با تبادل کمک و یارى مشترک بپیمایند و به هنگام بروز حوادث و شداید یکى از دیگرى کمک گیرد و در مشکلات امور با او مشورت کند.
****
6) مؤمن آیینه برادر (ایمانى ) خویش است
هـرگـاه میان دو دوست قرب روحى تام و هماهنگى قلبى کامل برقرار شود هریک از آن دو الگو و نـشـان دهنده دیگرى است و هر کدام در دیگرى جلوه گر و نمایان است و غرایزو امیال وى در او جـریـان دارد بـه طورى که مشاهده یکى موجب بى نیازى از مشاهده دیگرى , و روش و معتقدات یـکى نمایانگر طریقه و عقیده دیگرى است ,
چنان که پیامبرخدا(ص ) فرموده است : آدمى بر آیین دوست خویش است پس باید هر یک از شمابنگرد با چه کسى دوستى مى کند. براستى دوست راستین نسبت به دوستش مانند آیینه صاف و بى زنگار است که محاسن و عیوب او بـه طـور بـرابـر در آن دیـده مـى شـود . چنان که پیامبر خدا(ص ) فرموده است : مؤمن آیینه برادر (ایمانى ) خویش است و هرگونه اذیت و آزار را ازاو دور مى کند. نیز فرموده است : مسلمان آیینه برادر (دینى ) خویش است. امـیـرمؤمنان (ع ) فرموده است : مسلمان آیینه برادر مسلمانش مى باشد پس هر گاه از برادرخود لغزشى دیدید درصدد ضدیت با او نباشید بلکه خود را مانند او قرار دهید و به ارشاد و اندرز او اقدام و با وى مدارا کنید. نـیـز فـرموده است : مؤمن آیینه مؤمن است زیرا درباره او مى اندیشد و فقر را از او دورمى سازد و وضع او را آراسته مى کند. از ایـن رو دوسـت بـراى دوسـتش راهنماى امینى است که او را به آنچه خیر و خوبى و سودحال و آیـنـده او در آن اسـت راهـنـمـایـى مـى کند, لذا از امیرمؤمنان (ع ) روایت شده که فرموده است : همنشین آدمى نشانه دین اوست . امـام صـادق (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن و دیده بان و راهنماى اوست . به اوخیانت و ستم نمى کند و او را فریب نمى دهد, و به او وعده اى نمى دهد که در آن تخلف کند. نـیـز فـرمـوده اسـت :
مـسـلمان برادر مسلمان و دیده بان و آیینه و راهنماى اوست , به اوخیانت نـمـى کـنـد و او را فریب نمى دهد و به وى ستم نمى کند و به او دروغ نمى گوید و ازاو بدگویى نمى کند. به معلى در آن هنگام که از آن حضرت پرسید حق مسلمان بر برادر مسلمانش چیست ,فرمود: حق چهارم آن که دیده بان و راهنما و آیینه و جامه تن او باشد.
مـفضل بن یسار گفته است : از ابا جعفر(ع ) شنیدم که مى فرمود: دسته اى از مسلمانان براى سفر بـیـرون آمـدنـد لـیکن راه را گم کردند و بسختى دچار تشنگى شدند ناچار گردهمدیگر جمع گردیده و به ریشه هاى درختان چسبیدند, در این میان پیرمردى که جامه سپیدى بر تن داشت بر آنها وارد شد و گفت : برخیزید که بر شما باکى نیست و این آب است که در دسترس شماست . پس بـرخـاسـتـنـد و آب نوشیدند و چون سیرآب شدندگفتند: خداوند تو را رحمت کند تو کیستى ؟گـفـت : من از جنیانى هستم که با پیامبرخدا(ص ) بیعت کرده اند, و من از آن حضرت شنیدم که مـى فـرمـود: مـؤمـن بـرادر مـؤمـن ودیده بان و راهنماى اوست , در حضور من حق آنها را ضایع نکنید.
بـنـابـر ایـن هـرگاه دو دوست را مشاهد کردى که همفکرى کامل و همگونى قوى در طبیعت و سـرشت و نزدیکى زیاد در گرایشها و خواستها میان آنها وجود ندارد باید بدانى که دوستى آنها در مـعرض زوال و انقطاع است هر چند مدت درازى بر دوستى آنها گذشته باشد, زیرا روابط برادرى در مـیـان آنها مستحکم نبوده و شرایط دوستى در آنها وجودنیافته است . هر زمان این همگونى و مـشـابـهـت در آنها حاصل شود این دو دوست به منزله یک روح , و یک جسم خواهند بود که اگر عضوى از آن به درد آید دگر عضوها را نماندقرار, چنان که پیامبر بزرگوار اسلام (ص ) آن را بیان کـرده و فرموده است : داستان مؤمنان در دوستى و ترحم و مهربانى نسبت به یکدیگر داستان تن اسـت کـه اگـر عـضـوى از آن بـه درد آیـد دیـگـر اعـضا دچار ناآرامى و بى خوابى و تب خواهند شد.
جـابـر جـعـفـى گـفته است : غمگین در حضور ابى جعفر امام باقر(ع ) نشسته بودم , عرض کردم : قـربـانـت شـوم بـسا بى آن که مصیبتى به من برسد یا حادثه اى برایم رخ دهد احساس غم و اندوه مـى کـنم به طورى که خانواده و دوستانم آثار حزن و گرفتگى را در چهره ام مى بینند .
فرمود: اى جابر خداوند مؤمنان را از طینت بهشت آفریده و نسیم خوش آن رادر میان آنان به وزش درآورده اسـت , از ایـن رو مـؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است چنانچه در یکى از شهرها به روحى از ارواح مؤمنان اندوهى برسد ارواح دیگر محزون واندوهگین مى شوند چه او از همین ارواح است.
از ابى بصیر نقل شده که گفته است :
شنیدم ابى عبداللّه (ع ) مى فرمود: مؤمن برادر مؤمن است آنها مانند یک تن اند که اگر چیزى از آن به درد آید آن درد در دیگر اعضاى بدن نیزوجود مى یابد چه ارواح آنـهـا از یـک روح پدید آمده است . همانا پیوستگى روح مؤمن به رحمت خداوند از پیوستگى شعاع خورشید به آن شدیدتر است.
****
7) میانه روى در دوستى و دشمنى
این امرى مهم است که اهل بیت (ع ) ما را بدان متوجه و آگاه کرده اند و سزاوار هر انسانى است که آن را در دوران زنـدگـى اجـتماعى خود نصب العین خویش قرار دهد و درمعاشرت با مردم آن را چـراغ راه خـود سـازد . این امر همان میانه روى در دوستى و دشمنى و خوددارى از زیاده روى در آنهاست . آرى هرگاه کسى را دوست مى دارى در دوستى وى زیاده روى مکن و همه آن چیزهایى را که در دل دارى و در اندیشه ات مى گذرد براى او مکشوف مساز, چه ممکن است که در آینده این دوست با تو دشمن گردد . همچنین هرگاه با کسى دشمنى داشتى در آن زیاده روى مکن و در عداوت با او تلاش و کوشش بسیار به کار مبر چه ممکن است درآینده همو دوست تو گردد.
جـامـعـه مـا بـزرگترین گواه بر این مطلب است چه بسیار دوستانى که دشمن شدند, و چه بسا دشمنانى که دوست گردیدند. سرور اوصیاء امام على بن ابى طالب (ع ) به این امر دقیق تصریح کرده و فرموده است : دوست خود را بـه آهستگى دوست بدار شاید روزى دشمن تو شود, و دشمنت را به آرامى دشمن بدار شاید روزى دوست تو شود.
نیز فرموده است : همه محبت خود را براى دوستت به کار گیر لیکن همه اطمینان خویش را به او نـداشته باش , و همه مواسات و همیارى را براى او به کار بر اما همه اسرارت را به او وامگذار . با این روش شرط حکمت و حق واجب دوست خود را اداکرده اى. امـام صـادق (ع ) فـرموده است : دوستت را از راز خود آگاه مکن جز آنگاه که اگر دشمنت بر آن آگاه شود برایت زیانى نداشته باشد چه دوست ممکن است روزى دشمن شود. نـیز فرموده است : به دوست خود به طور کامل اعتماد مکن , چه گفتار شتابزده هرگزبخشوده نمى شود.
یکى از شاعران این معنا را به نظم درآورده و گفته است :
احذر عدوک مرة ----- واحذر صدیقک الف مرة
فلر بما انقلب الصدیق ----- فکان اعرف بالمضرة
****
8) انواع دوستان
در بـیـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روایـات چندى از اهل بیت (ع ) وارد شده که صفات وویژگیهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در این راه با آگاهى گام بردارد. چـه کـسـى اسـت کـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را ندیده و انواعى از یاران رامشاهده نکرده باشد؟ در مـیان آنها کسانى وجود داشته اند که بر آنها اعتماد کرده و به آنها اطمینان یافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از دیدار آنها چشمش روشن گردیده است . نـیـز در جرگه آنها افرادى بوده اند که جز بر غم و اندوه همنشین خود نیفزوده اند, اینان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مکر و کید خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند . از این رو باید بسیار برحذر بود که مباداآدمى در دام این چاپلوسان گـرفـتار شود چه اینان براى انسان از دشمنانى که آشکارا اظهارخصومت مى کنند خطرناکترند. اولئک شر مکانا واضل سبیلا.
شاعر گفته است :
و صاحب لى کداء البطن صحبته ----- یودنى کوداد الذئب للراعی
یثنى على جزاه اللّه مکرمة ----- ثناء هند على روح بن زنباع
اکـنـون بـراى آن کـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بیت (ع ) روشن کرده اند آگاه شویم توجه خواننده را به احادیث زیر معطوف مى داریم : امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو. اما دوستان مورد اعتماد : مانند کف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف کن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشیده بدار و یاور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش کننده بدان وجود این گونه دوستان نایابتر از کبریت احمر است .
امـا دوسـتـان خنده رو : از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, این را از آنها قطع مکن و بیش از این از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى که با تو گشاده رویى و شیرین زبانى مى کنند با آنها رفتار کن . سرور شهیدان حسین بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى که براى توست و تو براى اویى برادرى که براى توست , برادرى که ضد توست و برادرى که نه براى اویى و نه او براى تـوسـت . از آن حـضـرت دربـاره معناى این سخن پرسش شدفرمود : برادرى که براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت کـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نیست . و این براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى کامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى یک طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود. بـرادرى کـه او بـراى تـوسـت کـسى است که نفس خویش را از طمع رهایى داده و به حال رغبت درآورده است از این رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنیا طمع ندارد, و این به طور کامل و با تمام وجود براى توست . برادرى که بر ضد توست برادرى است که پیشامدهاى ناگوار را برایت انتظار مى کشد واسرارت را فـاش مـى کـنـد و در میان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند یگانه بر او باد. برادرى که نه براى توست و نه تو براى اویى , کسى است که خداوند او را پر از حماقت کرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بینى که خودش را بر تو ترجیح مى دهد و به سبب حرصى که دارد آنچه را در اختیار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: یکى مانند غذاست که در هر زمـان بدان نیاز دارى و آن دوست خردمند است . دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است . سوم در حکم داروست و آن دوست هشیار و زیرک است . نیز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى که با جان خویش با تو مواسات و همیارى مى کند, دیگر دوستى است که با مال خویش با تو مواسات و همیارى دارد, سومى کسى است که کفاف خود را از تـو مى گیرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراین نباید اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى .
****
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.